آیا می دانید مومنین بیشتر از همه دنبال لذت هستند؟
. . . . . . . . .
آخه آنها به لذت های دنیایی بسنده نمی کنند.
نویسنده: زارع |
دوشنبه 86 آذر 12 ساعت 3:55 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|
دوتا داستان که تقریبا داستانهای سیاسی هم هست به مناسبت در همین جا یادآور میشوم چون محتمل است دیگر فرصتی مناسب پیدا نکنیم . ببینید حوزه های علمیه ما چه قم چه نجف همیشه هدف توطئه دشمنان اسلام و استعمارگران بوده است و چون میدانسته اند که در حقیقت حوزه ها هستند که به مردم فکر و جهت میدهند پیوسته درصدد نفوذ در آنها بوده اند،و قطعا بدانید الان هم ایادی دارند،با اینکه ما اکنون خیال میکنیم استعمار شکست خورده اما شکست نخورده، سبک استعمار عوض شده به قول خودشان میگویند استعمار جدید. استعمار روشهای مختلف دارد; اینها در نجف در قم همیشه ایادی داشته اند و ایادی اینها شیطنتهایی میکرده اند; و ما در عین حال که کار آخوندی و دینی مان را میکنیم بایستی توجه داشته باشیم که یک وقت آنها سر ما کلاه نگذارند، اینها بسا افرادی را میفرستادند درس طلبگی بخوانند طلبه بشوند برای اینکه رموز آخوندی را یاد بگیرند و به نفع آنها کار بکنند، من این داستانها را میگویم چون ممکن است در آینده ما یک چنین گرفتاریهایی پیدا کنیم : حاجی نوری و کتاب فصل الخطاب فی تحریف الکتاب :
شما میدانید یکی از کتابهایی که به عالم تشیع ضربه زد کتاب فصل الخطاب " حاجی نوری بود،(1) در این کتاب روایات ضعیفی که راجع به تحریف کتاب ( قرآن) است جمع آوری شده، با اینکه عقیده ما این است که قرآن کریم تحریف نشده است، روایات تحریف هم در کتابهای شیعه آمده هم در کتابهای اهل سنت، وقتی که آیات بر پیامبر اکرم (ص) نازل میشده به مناسبت آیه گاهی اوقات آن حضرت به عنوان شرح و شان نزول آیه مطلبی بیان میکردند و امکان دارد آنها که میشنیدند خیال میکردند این هم جزو آیه است، البته این حمل به صحت آن است ; منظور اینکه مرحوم حاجی نوری که این روایات را جمع کرد راه اتهام به شیعه را باز کرد و به تشیع لطمه زد . داستانی را که آیت الله مرعشی نقل کردند این است که سردار کابلی که لابد نامش را شنیده اید، از علمای بزرگ و شخصیت ملایی بود در ریاضیات و هیئت خیلی وارد بود،راجع به قبله کتاب نوشته، ترجمه انجیل برنابا هم به قلم او چاپ شده، ساکن کرمانشاه بودند و از علمای خیلی متتبع شیعه به شمار میآمدند - میگفتند: من روزها میرفتم خدمت حاجی نوری - شاید شاگردش بوده یا کمکش میکرده - یک روز یک سید به ظاهر جلیل القدری آمد پیش حاجی نوری نشست بنا کرد با دست روی پای خود زدن و گفت خدا به جدم "علی " ظلم کرده و بنا کرد ابراز تاسف و تاثرکردن، حاجی نوری گفت یعنی چه خدا ظلم کرده ؟ گفت آخه جد من مولا امیرالمومنین این همه مصیبت دید، این همه در خانه نشست با آن سوابقی که در اسلام داشت با آن همه فداکاری، اگر خدا اسم علی را در قرآن آورده بود دیگر به این شکل حقش غصب نمی شد، به این شکل خانه نشین نمی شد، خدا به جد من ظلم کرده ! حاجی نوری گفت : نه خدا به جد تو ظلم نکرده، علی (ع) اسمش در قرآن آمده، این همه روایات داریم که نام علی امیرالمومنین (ع) در قرآن بوده، منتها آنان که میخواستند خلافت بکنند آمدند قرآن را تحریف کردند، گفت کجای قرآن ؟ گفت در روایات هست میخواهی من برای تو آن روایات را جمع آوری کنم، بعد گفت کی ؟ گفت مثلا فردا بیا; فردا آمد پیش حاجی نوری، حاجی نوری روایاتی را جمع آوری کرده بود به او داد، او خیلی خوشحال شد و گفت باز هم هست ؟! گفت بله، بالاخره حاجی نوری وقت گذاشت و روایاتی را که راجع به تحریف قرآن است جمع آوری کرد، این سید هم میآمد اینها را میگرفت، یک نسخه از آن را هم حاجی نوری میفرستاد به تهران پیش یک کسی، این گذشت تا اینکه سردار کابلی میگوید من یک وقتی میخواستم مسافرت بکنم به خارج، رفتم به سفارت انگلیس در بغداد گذرنامه ام را ویزا کنم، دیدم یک کسی چپ چپ به من نگاه میکند بعد آخر کار گفت من را میشناسی ؟
نویسنده: زارع |
پنج شنبه 86 آذر 8 ساعت 7:4 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|